8 خرداد

متن مرتبط با «گوشت» در سایت 8 خرداد نوشته شده است

آهن و گوشت و خون

  • ماه ها گذشته و من هنوز نمی تونم بگذارم و بگذرم. هنوز مثل وزنه های سنگین به شون هام آویزونن - اون احساسات - اون خاطرات - اون هُویت - و سرعت حرکتم رو می گیرن. و چشم هام رو گِل‌ آلود نگه می دارن - و وقتی از روی سطح اقیانوس رد می شم، افعی های دریایی از پایین، با نگاه تشنه شون تهدیدم می کنن و به این زنجیرهای آویزون چنگ می اندازن - و تقلای من برای پایین نرفتن و غرق نشدن چه رقت آور - چه تماشاییه - این وزنه هایی که با زنجیر به رگ و ریشه های قلب هزار تیکه ام آویزونن. - درد و مچالگی - یه درد بی اندازه واقعی و بی پایان. و رد خون آبی/زرشکیِ من - که برای نقاشی کردنِ بومی به پهنای نیم کره ی شمالی کافیه - اما کجاست قاتلِ من -ماه ها گذشته و من برعکس همیشه ی خودم - نتونستم هضمش کنم. - توی صورتت گلوله خورده باشه و رد خون جای جای وجودت رو پر کرده باشه - مدام پلک بزنم که شاید به جای خون - اشک بیاد - که بشوره - که ببره - همه چیز رو - اما این وصله ی ناجور - اما کجاست چشم های منفجر شده ی من - اما این صبر احمقانه - این باور کودکانه - که همه چیز یک خواب طراحی شده بوده - که این حقیقت نیست که من توشم - که با یک دکمه - که تموم - که اما - نه - که خفگی مرحم تمام دردهاست شاید -بیدار شوو با دست هایی که استخون هاش ترک خوردهتک تک زنجیرها رو جدا کنو تمام وزنه ها رو رها کنو بگذار که اونها خوراک افعی های دریایی بشنتمام این وزنه های زیبای خون آلودکه دیگه بخشی از تو نیستنتعریفِ بودنِ تو نیستنرها کنرهاش کنهرچیزی که لایق حضورِ تو نیستهرچیزی که تورو به پستی می کشونهاز درد ِ کندن نترسکندن زنجیرهای زنگ زده ی آهنی که لابه لای گوشت و پوستت تنیده اندتو اون زنجیرها نیستیتو حتی اون گوشت و پوست و خون نیستیتو فرا تریخودت رو ت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها