8 خرداد

متن مرتبط با «نبود» در سایت 8 خرداد نوشته شده است

کسی نبود.

  • کاش این حرف ها فقط شعر بودکاش این اشک ها همه تو خالی بودکاش من بجنگم با مرگم.نه فقط بخاطر کسی. به خاطر همه کس.چون کسی نیست. هیچ وقت نبوده.Hug and Run- - -توی یه جای شلوغ و بی معنا،به خاطر هیچ و پوچبلور ِ قلب می اُفته زمین و تَرَک می خورهکسی حواسش نیستو رنج از حد می گذرههمه چیز باز الکی توی هم گره می خورهولی اونی که بیشتر از کسی آسیب می خوره تویی این بار.چون می خواستی توی اون حال گیج، بلور رو پیدا کنی و بدی به کسی که برات چسب بزنه.اما کسی چسب نزد، چون براش مهم نبود. پس بلور رو پرت کرد پشت سرش تا کامل بشکنه.تا درد یک سره بشه.و تو داری غرق می شی و نیمه شبه.کسی رو صدا می کنی. تا حرف بزنی. تا بلور شکسته رو وصله بزنی. هم برای تو هم برای کسی.اما صدات از یک فیلتر عجیب رد می شه و جور دیگه ای شنیده می شه.پس کسی نمی شنوه.شاید هم کسی نمی خواست که بشنوهکسی ترجیح می ده که نشنوهکسی غرورش رو ترجیح می ده به نجات ناکس.و تو همچنان به قهقرا می ری.کسی نمی بینه.چون چشماش رو بسته.چون تو به سکوت وادار شدی.همچنان داری پس می افتی.روزهاست که سرگیجه داری و توی هاله ای از درد به خودت می پیچی.اما کسی اهمیتی نمی دهداری توی باتلاق بیشتر فرو می ری.آدم های اطرافت می خندن.تو نگاهشون می کنی سعی می کنی بخندی اما صورتت تا نیمه توی گِل فرو رفتهآدم های اطرافت حرف می زنن. اما کم کم دیگه نمی شنوی.همه ی تنت از درد مچاله می شه. سنگینی. گیجیباتلاق تو رو بیشتر می کشه پایین.نفس هات به شماره افتاده. سرت گیچ میره. صدات دیگه از گلوت در نمیاد.دیگه فقط انگشت کوچیکه ات بیرون مونده.کسی دیگه که نمی شناسی اش با چکمه های سنگین و گلالودش میاد و بی هوا انگشتت رو لگد می کنه و رد می شه می رهو تو برای همیشه غرق می شی.- - -Musique pour D, ...ادامه مطلب

  • کار سختی نبود به این نتیجه رسیدن

  • ریشه ی همه ی دردها تنهایی هست. درد ِ تک تک ما... توی این اشتراک نهادینه که شکی نیست.- اما فرقِ بزرگ ما آدم ها همینجاست - وسعت تنهایی مون. ابعادش. و عمق لعنتی اش..کج فهمیده شدن / درست فهمیده نشدن / یا اصلاً فهمیده نشدن /جوش و خروش شروع دوستی ها و بی انگیزگی پایانکاش ستاره ی دنباله دار باشی، نه یادبودی از به فنا رفتگی یک آتش فشانجای غلط دنبال محبت گشتن، زخم عمیق تری به جا می گذاره...کی از ته دلش می پرسه : حالت چه طوره؟ بی اینکه چیزی برای خودش ازت بخواد؟یا حد اقل، قبل از اینکه چیزی از تو بخواد؟حتی صادقانه ترین احوال پرسی ها، از دلتنگی هست. لا اقل قشنگ ترینشون. دلتنگی هم باز بر می گرده به تنهایی خودمون.حالش رو می پرسی چون می خوای ازش بدونی تا جهانت تازه بشه از موندگی وجود خودت.برای خودت یک کس رو با اهمیت می کنی، تا اهمیتِ تنهاییت کمرنگ تر شه.برای همین شاید خالصانه ترین کارِ داوطلبانه، اونی باشه که بی نام و نشانی از خودت،‌ کاری کنی.یا برای کسی که می دونی قراره به زودی از جهان / از جهانت بره...یا برای کسی که از جهانت رفته. چون خیلی وقته که حال دلت رو نمی پرسه... یا خیلی وقته که می دونی براش اهمیتی نداره.براش اهمیتی نداری.اهمیت- - -هرچند، کار داوطلبانه ی مداوم،‌ ساختن یک رابطه ی عمیق انسانی هم، خالی از لطف و زیبایی نیست.اما اکتشافِ اینکه دلیل نوع وجودی ِ شهاب سنگ چی بوده، توی تمام لحظاتی که نفس می کشم هم کار من نیست.حالت - واقعاً - چه طوره؟! به قول اریک چند سال پیش توی دانشگاه: " جواب بلند رو می خوای یا جواب کوتاه رو؟ "صد در صد جواب بلند رو.و همین لحظه های واقعی برای من معنی زندگی هست.که جواب بلند رو بشنوم.اما مگه قراره همه مثل من باشن؟اهمیت توی مغز من چی معنا می شه جهانی فاصله داره, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها