غم های شیرین

ساخت وبلاگ

من اون آدمی ام، که دلم برای کسانی تنگ هست، که شاید خودشون هم ندونن.

مثلاً توی نیم کره ی دیگری باشن. یا توی یک جهانی خارج از جهان من. یا حتی زیر خاک باشن. یا درزمانی باشن فرای زمانِ این روزهای من.

نه من توی گذشته زندگی نمی کنم. من با غم و اندوه این جمله ها رو تایپ نمی کنم.

من تمام لحظه های زندگی م رو - چه گذشته، چه حال، چه آینده - همه رو همزمان و موازی با هم زندگی می کنم.

لذت و درد از یک جنسه، بدونِ درد لذت بی معنی می شه... و بی حضورِ غم، شادی هم از عُمقٍ طلایی اش کم.

توی هر سالی که می آد، دقیقا یک سال قبلش و یک سال بعدش رو دارم همزمان حس می کنم.

شاد می شم غمگین می شم بی تفاوت می شم.

و در نهایت مثل یک تماشاگر حرفه ای زندگی، سبکبال و رها - با یه لبخند یواشکی - تمام وجودم رو تبدیل به یک حسگر بزرگ می کنم و سراپا از جنس ِ تماشا می شم.

همین می شه که گاهی

خیلی

خسته می شم

چند روح باشی توی یک بدن و

چارچوب های زمان رو شکسته باشی

و

همزمان مدام در جستجوی چیز تازه ای باشی...

+ نوشته شده در  شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 9:45  توسط Ela  | 

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:32