تُهی از قلب

ساخت وبلاگ

حتی خدا هم یک روز صبرش تموم می شه و درِ جهانش رو به روی بعضی آدم ها می بنده و تصمیم می گیره که خدا نباشه.

آدمی باشه که به پَستی نابخشودن هبوط کنه. . .

چون گاهی،

درد ِ کینه توزی، کمتر از درد ِ همه را فهمیدن و همه را بخشیدنه.

چون درد انسان بودن و بی رحم بودن، کمتر از خدا بودن و پر از مِهر خالص بودنه.

برای همینه که ما میلاردها انسان داریم، اما فقط یک خدا داریم. که او هم از دیده ها پنهانه.

چون ظرفیت دیدنش رو نداریم.

چون با این قلب های پوشالی و تقلبی مون،

نمی تونیم اَبعاد مهرش رو درک کنیم.

از محدوده ی اِدراک ما خارجه.

ما آدم ها

نمی دونم چه جور گرگ هایی هستیم

که حتی قطره هم نیستیم در قیاسِ با اقیانوس.

ما سَم هستیم.

یک جور سم ِ خطرناک.

که فکر می کنه هوشمنده و فکور

اما تمام چیزی که هست از جهل ِ جنینی میاد و تلاش فُکاهی اش برای وجود.

ما آدم ها

نمی دونم با اینهمه محدودیت وجودی و شعوری مون

برای چی خلق شدیم

که به چه دردهایی بیش از این دامن بزنیم

قبل از اینکه دردهای قبلی رو برچیده باشیم

ما آدم ها

همه دردمون «من» هست،

به جای اینکه «ما» بودن رو درک کنیم،

«ما» بودن رو معنای بودن کنیم،

و بفهمیم که هیچ چیز مربوط به «من» نیست.

مدام در خودمون درحال دست و پا زدنیم،

برای متورم کردم و مستقل کردن این «من»

غاقل از اینکه تمام فلسفه ی این جهان

بر پایه ی فهمیدن همین جمله است:

که منِ خالی و مطلق، همه سم هست و ما همه روشنایی.

که راه ها وقتی به من ختم بشه مسموم می شه و وقتی به ما، به نجات می رسه.

اما ما آدم ها

شاید هم همگی

نُقطه کور ِ خدا بودیم.

درست همونجا که احساس کرد همه چیز زیادی فوق العاده و بی نقصه.

و خواست که برای ادویه دار کردن این تنهایی بی نقص و اَبدی و مطلق، کمی شیطنت کرده باشه.

جهانی زیبا خلق کرد و

میلیاردها شیطون کوچولو رو ریخت توش.

که همچنان و هنوز، در حال آتیش سوزوندن هستن.

و خدا گاهی نگاهی و تماشایی به این آتیش بازی رنگارنگ،

مشغول انجام کارهایی مهم تر از برگردوندن ما به قوطی سحرآمیز آدمک هاست...

پی نوشت ۱: کاش صبرم به انتها نمی رسید و سَمی نمی شدم و به بیماریِ بودن مُبتلا نمی شدم و همون قطره ای وصل به ابدیت ِ مطلق می موندم.

پی نوشت ۲: پَست ترین نقطه ی بودن، انسان بودنه.

پی نوشت ۳: ما همه پَستیم. بعضی ها کمتر، بعضی ها بیشتر.

پی نوشت ۴: حیوانات و مثلا پرنده ها کجای این معادله ان؟ چی هستن؟ شاید یادآور. مثل موسیقی حالا - صدای لطیف پرنده های سحر - ...

پی نوشت ۵: شاید هم هر کدوم از ما، اون لحظه ای هستیم که خدا توی یک دنیای برتر و دیگری، قلبش شکست و به ازای هر شکستنی یکی از ما به وجود اومد. شاید برای همین همه تلخیم و همه دردیم و همیشه تاریک.

پی نوشت ۶: پایان.

+ نوشته شده در  جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ساعت 5:46  توسط Ela  | 

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:32