پرتاب

ساخت وبلاگ
 

به این می ماند که مُرده باشم از دنیایی و به دنیایی دیگر درآمده باشم. که از جایی کنده و پــــرت شده باشم ولی پس از ماه ها، هنوز هم در هیچ جایی فرود نیامده باشم... چون درختچه ای که از خاک مسمومش در می آید تا سوار خاک تازه ای شود منتها ریشه هایش چون سایه هایی مهیب، کشدار و کشدار تر می شوند و هیچ وقت جدا نمی شوند. در این دنیا، مرگ ِ هر روشنایی؛ سایه ی خورشید هم پیدا نیست و لحظاتی هست که گرفتار شعف ارغوانی آسمان دم غروب می شوی بی اینکه بدانی در کدامین اتاق از خانه های شب یا روزی، که تعریف زمان برایت چون قلعه های شنی از پس هر موجی؛ مدام در هم فرو ریخته می ریزد و می ریزد... که به هنگام قدم زدن هایت، سرما به نخ به نخ پوست پاهایت چنگ بزند و و بلرزاندت و این را؛ نهایت نباشد که با همه ی این ضد و نقیض ها، حالت خوب هم باشد... 

+نوشته شده در  سه شنبه سوم بهمن ۱۳۹۶ساعت 4:43  توسط الهه  | 

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 10:57