از روزمرگی های این روزهای من...

ساخت وبلاگ
 

 

این احساسات غریب و جدید این روزها - یا که هرروز من - که هیچ وقت برام تکراری و عادی نمیشه ، که همیشه همه چیز برام جدیده...گاهی باید نوشته بشه حتی اگر نه در خلوت دنجم، و حتی اگر نه توی سکوت و با کیبورد دوست داشتنیم که رنگش رفته و سالهاست بهش عادت کردم...

 

 

ولی با کیورد کوچیک موبایل‌ که حس واقعی کیبورد و تایپ نمیده... اما بهتر از ثبت نشدنه. لا اقل حالا که اینطوری فکر میکنم.

حالا که توی کافه تریای نیمه تاریک و دلگیر دانشکده بیزینس(!) نشستم، اطرافم پر از دانشجوهایی هست که غیر مرتبط با رشته ام، غیر مرتبط با زبان مادریم، فرهنگم، تفکراتم و با تمام دنیام و کهکشان هام هستن. و من شیفته ی اینهمه بی ارتباطی ام، شیفته ی نامرئی نامرئی بودن توی فضا. شیفته ی این محیطی که اگر بخوای دیده شی باید خودت رو بُکُشی؛ و اگر مثل من بخوای مثل نسیمی بگذری و بری، بهترین جاست.

انگار که التیام تمام زخم هاست که امکان این رو داری که آب بشی‌بری توی زمین و به وقتش نهال بشی بیای بیرون...

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 119 تاريخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1398 ساعت: 15:26