وارونگی نیست

ساخت وبلاگ

 

همه چیز منهای یک جعبه رو جمع کرد. ریخت توی 87 تا چمدون کوچیک و بزرگ و کِشون کِشون بُرد کنار آبشار بلندِ فاصله که منتهی می شد به دریای قاطعیت و در نهایت به اقیانوس فراموشی. به تک تک چمدونهاش وزنه وصل کرد. غم هاشو. خاطرات تلخ و سیاهشو. حتی یادِ تمام آدمهای سنگین و بی ربط و دست و پاگیر رو. زندگیش رو باید از این کوله بارهای اضافی پاک می کرد اما راه غلطی رو انتخاب کرده بود. چون اینقدر سنگین بودن که نتونست همه رو دوباره از نو بلند کنه و بندازتشون توی آب... 

پس دنیاشو که نِگاهش بود برعکس کرد. اینقدر برعکس که همه ی چیزهای سنگین ِ وابسته به اون دنیا؛ خودش ریخت. و جاش عوض شد و دور شد از سطح وجودش و آروم آروم تَه نشین شد. خودش هم رها شد. از هرچی که بهش وصله ی ناجور بود... چون با این دنیای مثلاً وارونه ای که برای خودش ساخته بود، جایی برای متعلقات دنیای کهنه ی قبلیش نمی موند. از بین آدمها هم فقط اونهایی براش موندن که بلد بودن دنیاهای چرخان رو از زاویه های مختلف ببینن. بلد بودن دنیاهایی رو که لزوماً روی دنیای خودشون فصل مشترک چندانی نداره، به رسمیت دلشون بپذیرن و آن مابقی... همه محو شدند. 

 

5.33 عصر به وقت ذهنی هیجان زده و مضطرب و شلوغ و آفتاب و ابر و بادی در گیر و دار ِ هم

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 16:29