Moving On

ساخت وبلاگ

 

همیشه حسرت می خورد از اینکه نمی تونست بیشتر از یک نفر باشه. یعنی مغز و روحش در آدم های بیشتری کاشته شده باشه. حسرت می خورد که نمی تونست همزمان چند زندگی رو زندگی کنه و برای آدم های بیشتری توی زندگیش دوست باشه و دوستی کنه. حسرت می خورد اما نمی پذیرفت. چون می تونست همزمان هزاران آدم رو عمیقاً دوست داشته باشه، چون می تونست همزمان هزاران رویا رو در سر بپرورونه و هزاران قاصدک امید رو توی آسمون دلش پرواز بده...

اما زمان گذشت و زندگی اونقدر چرخید تا روی واقعیشو بهش نشون داد و سالها اونقدر خوردنش تا سالخورده شد و فهمید هرچه قدر هم بزرگ فکر کنه و بزرگ بخواد؛ هنوز آدمه. و این آدم تا در این دنیاست، محدود است. فهمید که نمی شه "عرض زمان" رو بیشتر کرد و گسترش داد. و اینکه نمی شه که خودش رو به هزار قسمت نامساوی تقسیم کنه تا برای همه بهترین ِ خودش رو ارائه بده و فهمید که هرچه قدر هیجانش بی حد و مرز، باید یک مسیر رو در زندگی انتخاب کنه. که هرچه قدر هم دریاچه ی محبت قلبش لبریز، اما نمی تونه همیشه رودخانه هایی پیدا کنه که این محبت رو به دریاچه های قلب دیگران بریزه چون پذیرفت که پیدا کردن این مسیر ارتباطی، زمان و انرژی زیادی می بره و این دو واقعیت فیزیکی، بالاخره واقعیت معنوی رو شکست خواهند داد...

 پس برخلاف میلش دست برداشت از جنگیدن برای حفظ همه ی رودخانه های زندگیش؛ و در آستانه ی 29 سالگیش دریافت که برای مرداب نبودن، حفظ حرکت و برای دریاچه نبودن و دریا شدن حتی 1 رودخانه کافیست. ضمن اینکه در این دنیای زمان مند، جایی برای اقیانوس شدن نیست.

9:36 شب به وقت پذیرش

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 16:29