مواجهه

ساخت وبلاگ

 

توی یکی از کتاب های مصطفی مستور این عبارت هست که: "هرکس روزنه ایست به سمت خداوند، اگر اندوهناک شود. اگر به شدت اندوهناک شود."

این جمله شاید بتونه گاهی درست باشه برای اونهایی که هنوز خدا رو هیچ جوره درون خودشون پیدا نکردن و یه جورایی اول راه ِ زندگی اند... یا شاید برای اونهایی که هنوز با عذاب واقعی توی زندگی شون مواجه نشدن ( چون دیر و زود، همه می شن) با این حال، جمله ی مذکور رو اینقدر قبول داشتم که به غم اجازه می دادم تمام وجودم رو ذره ذره ببلعه... تا اینکه اونقدر اندوهم ریشه دار و عمیق شد که به جای روزنه شدن به سمت خدا، به سمت تباهی و تاریکی سقوط کردم. تا اون نقطه که هیچ میلی به نعمت زیستن نداشتم. هیچ. حتی منفی.

از اون روزا تا به چندی پیش، راه بلندی اومدم تا بفهمم که بهترین جا برای پیدا کردن خدا، شادی و شُکر حقیقیه. نه اندوه. خیلی طول کشید تا بفهمم این ماییم که تصمیم میگیریم پس زمینه زندگیمون  تلخ و تاریک و نامنصفانه حس بشه یا روشن و شیرین و برحق. خیلی سخت بود تا بفهمم شادی رو باید ساخت. روشنایی زندگی رو باید "دلیل" شد. 

حالا، این شب ها که لبه پرتگاه بُلـــــــند نااُمیدی و اندوه ژرف قدم بر می دارم تا منظور ِ خدا رو بفهمم، گاهی به پایین دَره نگاه می کنم و هنوز جای پنجه هام رو روی مسیر به یاد می آرم... من اینهمه راه رو یک شبه و راحت بالا نیومدم که با یک سقوط پر سرعت به پایین بگردم. اگرچه میدونم که حتی تَه ِ منجلاب ِ عذاب و نا امیدی هم خدا هست و باز دستمون رو می گیره؛ اما اونجا، جایی نیست که شایسته ی موندگاری روح ما باشه...

اون روزها که بچه تر از این حرف ها بودیم که حتی بشه بخشی از معنای واقعی "فهمیدن" و "درد" رو بدونیم، برای هم با ژست متفکرانه می نوشتیم فهمیدن درد داره... بی اینکه بفهمیم چیش؟ این شب ها اما دردم از اینه که می دونم اگر این بار به غم اجازه بدم که منو پَرت کنه، دیگه برگشتی در کار نیست. کسی که "می دونه" جایی که میخواد بره چه جهنمیه، اگر باز هم انتخاب کنه که بره؛ یعنی خودش دیگه همون جَهَنمه.

...

هرچی می خواد بشه بشه؛ تو اما نور باش نه سیاهچاله...

...

چهل و چهار روز پس از حادثه

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 22 بهمن 1398 ساعت: 12:26