چشمه ی شور ِ گم شده

ساخت وبلاگ

 

نوجوان که بودم از ابر بهار پُر بار تر بودم. تموم نمی شد منبع این چشمه ی شور گرم ِ چشمهام به وقت اندوه. اینکه گاهی مرهَم بود گاهی نبود، مهم نیست. مهم اینه که بود!

این روزها اگرچه هنوز آثاری از حضور این چشمه، پیدا می شه، اما خیلی دوره و محو و کوتاه شاید هم اندک اما همیشگی! که نَم می شه زیر پوستم و بُخار می شه توی نفس هامو و می سوزونه ریه هامو. شاید هم سنگ می شه می ریزه توی گلوم، توی سراشیبی وجودم قِل می خوره؛ بزرگ و بزرگ تر می شه، می شه بهمن می شه اسفند و تمام فصل های دلم می شه زمستون. 

مامان ِ مامان امروز رفت. از معدود وابسته های خونی بود که محبتش هنوز برام واقعی و روشن و قشنگ مونده بود. ولی حتی حس نمی کردم که می خوام بارونی شم. حتی نمی فهمیدم چرا هیچ احساس غم تازه ای به سینه ام چنگ نمی زنه. شاید چون دارم یاد می گیرم که فرصت خداحافظی وجود نداشته باشه بهتره. شاید هم اندوه چنان در تار و پودم ریشه کرده که رَنج جدیدی باعث نمیشه احساس سنگینی کنم. مثل ظرفی که لبریزه از بُخاره. اما نمی باره چون از زمین بارون نمی باره. و کسی که به سنگینی باتلاق شده وجودش، نه انگیزه و نه جایی برای گریستن داره.

...

به وقت سنگدلی و بی تفاوتی های جدیدم

روز ِ بعد نوشت: کی گفته بعد نوشتن رهایی نیست؟ شاید دقیقاً بعد ِ بعدش نباشه اما این مواجهه ها هرچه قدر هم تند و تیز و ناخوشایند باشن؛ بالاخره منجر به رهایی می شــــــــــن! اگر نمی شدن که...

 

I'm a bomb creator
I'm fighting and I don't know why
...I live always will survive

 

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 6 فروردين 1399 ساعت: 9:40