زرد و قرمز و نارنجی و قهوه ای و زرشکی

ساخت وبلاگ

چه قدر آرومم

با همه ی بی حوصلگی و غم و سنگینی بی تعریفی که توی وجودمه

آخه - عضلات مغزم رو شل کردم - « اینقد دست و پا نزن » رو، عملی کردم -

مثل کسی که می دونه قراره با مَنجنیق توی آتیش پرت بشه، ولی با لبخند نشسته روی یه مبل بزرگ و زرد و کثیف و کهنه، تا نوبتش بشه...

بیمارستان

اتوبوس

قلب پاییز

تنهایی محض

مالیخولیایی تلخ و شیرین

درک کردن کم و کاستی خودت

درک کردن کم و کاستی بقیه

مهربونی با همه

مزه مزه کردن کلمه ی فکاهی معرفت،

که دیگه واسم معنی خودش رو از دست داده

وجود نداره - بی خشم - بی هیچ گلایه ای - پذیرش محض -

Human, all too human

+ نوشته شده در  سه شنبه ۲ آبان ۱۴۰۲ساعت 12:0  توسط Ela  | 

8 خرداد...
ما را در سایت 8 خرداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1402 ساعت: 23:32