تو کوچیک بودی
توی این قفس بزرگ
هنوز اما عجب هیبتی داشتی
تویی که چشمات بسته بود
و منی که خُشکم زده بود
با دیدن ِ خُشک ِ چشمات
انگار که یک جایی، ایستاده باشه قلبت
بی توجه به تمنای معصوم نفس هات
بین این هیاهوی مُضحک
تورو سیاه دیدم
سیاه ِ سکوتی که بال کشیده
از به پرواز اندیشیدن؛ برای همیشه
بال و پرهات
.
برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 160