...
کلمه بازیِ این بار: پاک کردن جمله ها، ولی باقی گذاشتن کلمات کلیدی،
با ساختن کُلاژِ کلمه، جهت حفظ کردن امنیتِ احساسی.
- - -
نتونستن
هسته ی بودن
مخاطره
سیاهه
سیاهچاله
انتهایی
تباهی
تعمیرش
تعمیرم
خودم
تنهایی
بُحران
زخم
هنوز
گُنجایش
اشباع
مراقبت
خشانت
خسته
کج
تلاش بیش از حد
پیچیدگی ها
تقلای استهلاکی
تعمیر
هسته ی قلبم
فهمیده شدنم
می دونم
نمی دونه
در هم برهم
مرهم
نقطه ی رضایت
نوازش
اِغنا
و من
چه سالهای نوری
دورم از اون نقطه ی پر تمنا
سالهایی که شاید می شد به چند شب و ناگهانی طی بشه
ولی ممکنه میلیون ها شب طول بکشه
هیچ کس نمی دونه
سفر بایدم
این بار نه از خودم
به سمت خودم
سِلاح یکی مونده به آخرم
- - -
پی نوشت:
مرگ ها جا نشد توی این نوشته. سوگواری بی پایان من برای از دست دادنم غیر قابل توصیفه. هنوز نتونستم. هنوز نمی تونم. هنوز مرگ ِ مایکل توی گلوم گیره - هنوز اندوه - هنوز ...
او بخش مهمی از من رو می فهمید. «اُمید» بود.
:(
...
۱۵-۱۹ ژانویه ۲۰۲۴ اُتاوا
برچسب : نویسنده : dgoddesseo8 بازدید : 23